آدینه دلبران

آدینه دلبران
 
قالب وبلاگ
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آدینه دلبران و آدرس adineyedelbaran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





طراح قالب

فاطمه زهرا علیها السلام در بیستم جمادی الاولی سال پنجم بعثت (1) به دنیا آمد . آن کوثر الهی در زمانی چشم به جهان گشود که طوفانی ترین روزگار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود و امواج مهیب حوادث و تلخیها، زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله را در چنگال خویش درهم می فشرد . فاطمه علیها السلام از همان لحظه ای که چشم به زندگی باز کرد با مشکلات و فضای سخت و تنگ دست به گریبان گردید .

هنوز تقریبا دوساله بود که همراه پدر گرامی و مادر مهربانش در محاصره اقتصادی کفار قریش قرار گرفت و سه سال در شعب ابوطالب در تحمل سخت ترین شرایط گرسنگی و مشکلات شرکت داشت .

در سال دهم بعثت (2) یعنی اندکی پس از نجات از شعب (3) ، مادر گرامی خویش را - که رنجهای ده سال مبارزه و به ویژه تحمل سختیهای محاصره اقتصادی رنجورش ساخته بود - از دست داد و از آن پس تنها فاطمه علیها السلام بود که جای خالی مادر را در کانون خانواده پر می کرد .

خدیجه همسر پیغمبر صلی الله علیه و آله از دنیا می رود و فاطمه علیها السلام که کودکی نورس و سرگرم بازی است همینکه گریه و بی تابی پدر را در مرگ مادر می بیند، در غم و اندوه فرو می رود و در مرگ مادر اشکها می ریزد و این مصیبت و اندوه بزرگ در دل فاطمه علیها السلام تاثیر عمیقی می بخشد و تا پایان عمر از او جدا نمی شود (4) .

وفات خدیجه هرچند برای فاطمه سخت رنج آور و مصیبت بار بود اما بیش از پیش او را درکنار پدر و در دامان تربیت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داد .

رحلت پدر

سخت ترین و جانگدازترین روز تاریخ زندگانی فاطمه علیها السلام روزی است که پدر وی از دنیا رفته است، از آن ساعت که پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر بیماری افتاده تا هنگامی که چشم از دنیا فروبسته است، زهرا علیها السلام، کمتر از بالین پدر جدا می شد . تاثر و ناراحتی فاطمه علیها السلام وقتی شدت یافت که پدرش خبر مرگ خود را به او داد، ولی گویا پیامبر در این لحظه هم نمی توانست دختر خود را اندوهناک و دل شکسته ببیند، زیرا به او مژده داد که تو نخستین کسی هستی که به من خواهی پیوست (5) .

سرانجام پیامبر صلی الله علیه و آله که پشتوانه محکمی برای زهرا علیها السلام بود از دنیا رفت . چگونه زهرای مرضیه علیها السلام می تواند جای خالی او را ببیند؟ شدت اندوه زهرا علیها السلام در فراق پدر آن چنان بود که هر چیز نشانی از پیامبر صلی الله علیه و آله داشت او را گریان و بی طاقت می ساخت و تا زنده بود در غم فقدان او نالان و گریان بود . امام باقر علیه السلام فرمودند: «ما رؤیت فاطمة علیها السلام ضاحکة قط منذ قبض رسول الله صلی الله علیه و آله حتی قبضت; (6) فاطمه علیها السلام پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگز خندان دیده نشد تا اینکه بدین حال از دنیا رفت .»

بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله

فاطمه علیها السلام بعد از رحلت پدر گرامیش 75 روز یا 95 روز (7) بیشتر زنده نماند، در این مدت کوتاه چه مصیبتها و آزار و اذیتها که از امت پیامبر ندید و چه بی احترامیها که در حق او و شوی مکرمش علی علیه السلام روا نداشتند . مناسب است توصیف این ایام را از زبان خود حضرت بشنویم:

بی بی دو عالم می فرماید:

صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام صرن لیالیا (8)

یعنی [بعد از رحلت پدرم] چنان مصیبتهایی بر من فرریخت که اگر بر روزهای روشن فرود می آمد، به شبهای ظلمانی و تاریک تبدیل می شد .

او از غربت اهل بیت علیهم السلام در میان امت اسلام چنین شکوه می کند: «فهیهات منکم وکیف بکم وانی تؤفکون; این کارها از شما بعید بود، چگونه چنین نمودید و به کجا بازمی گردید؟»

و در ادامه فرمود:

«نصبر منکم علی مثل خز المدی ووحز السنان فی الحشی; ما در برابر [این همه آزار و اذیتهای] شما صبر پیشه می داریم به مانند صبوری آن کس که خنجری بر گلویش خلیده و تیغ سنان بر دلش نشسته است .»

شگفتا چقدر فاطمه علیها السلام آن یگانه یادگار پیامبر رافت و مهربانی از زندگانی در میان چنان مردمی خسته و آزرده شده بود که در عنفوان جوانی مرگ را بر حیات ترجیح می دهد و از خدای متعال تمنای خلاصی می نماید: «خدایا مرگ مرا زودتر مقرر فرما; زیرا زندگی دنیا بر من تیره و تار شده است .» (9)

آری در این مدت بسیار کوتاهی که بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دخت رسالت در میان امت بود، چنان عرصه زندگی را بر او و شوهر و فرزندانش تلخ و سخت نمودند که علی علیه السلام بعد از دفن او با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین اندوهش را درمیان می گذارد:

«وستنبؤک ابنتک بتظافر امتک علی وعلی هضمها حقها، فاحفها السؤال واستخبرها الحال فکم من غلیل معتلج بصدرها لم تجد الی بثه سبیلا; (10) به زودی دخترت با تو باز خواهد گفت که پس از تو امتت با وی چه روا داشتند . از او سؤال نما و شرح حال بخواه تا پرده از راز دل فرو اندازد و شرح حال را با خون دل بر تو بازگو سازد .»

یاس در آتش

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در آن هنگامه غم و اندوه در حالیکه حضرت علی علیه السلام و خانواده اش مشغول تجهیز و تدفین پیامبر صلی الله علیه و آله بود، کودتاچیان منافق و دنیاپرست در سقیفه جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را غصب نمودند و از مردم بر این خلافت نامیمون بیعت گرفتند . تنها پایگاهی که به آسانی موفق به فتح آن نشدند خانه وحی بود . آنان خوب می دانستند که خلافتشان بدون بیعت آنان استحکام ندارد و لذا تصمیم گرفتند که ولی و جانشین بر حق پیامبر صلی الله علیه و آله را احضار و از او بیعت بگیرند .

بر این اساس به «قنفذ» گفته شد: به نزد علی علیه السلام برو و بگو: خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله از تو خواسته که برای بیعت درمسجد حاضر شوی . قنفذ چندین مرتبه نزد حضرت علی علیه السلام رفت و آمد کرد، ولی آن حضرت از حضور نزد خلیفه امتناع ورزید . یکی از سرکردگان کودتا به اتفاق خالد بن ولید و قنفذ و جماعت دیگری رهسپار خانه حضرت زهرا شدند . او در خانه را کوفت و گفت: ای علی! در را باز کن . فاطمه علیها السلام با سر بسته و تن رنجور از مصیبت رحلت پدرش پشت در آمد و فرمود: با ما چکار داری؟ چرا نمی گذاری به کار خودمان مشغول باشیم؟ چرا دست از ما برنمی داری، با اینکه عزادار هستیم؟

او بانگ زد: در را باز کن والا خانه را آتش می زنم . (11) فاطمه علیها السلام هر چه او را نصیحت کرد، او از تصمیم خود منصرف نشد . سپس آتش طلبید و در خانه را آتش کشید، آنگاه در نیم سوخته را فشار داد و بدن نازنین فاطمه علیها السلام بین فشار در و دیوار قرار گرفت . (12) »

جریان جنایت را از زبان خود این کودتاچی بشنوید: «به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه [برای بیعت] بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و یا اینکه علی را برای بیعت به سوی مسجد می کشانم . آنگاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم و به خالد بن ولید گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید و به فاطمه علیها السلام گفتم خانه را به آتش می کشم . . . هماندم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه بازدارد، من او را دور نموده و با شدت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدت درد تازیانه، ناله کرد و گریست، ناله او به قدری جانکاه و جگرسوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف شوم . ولی به یاد کینه های علی و حرص او بر کشتن قریشیان (مشرکین) افتادم . با پای خودم لگد بر در زدم، ولی او همچنان در را نگه داشته بود که باز نشود . وقتی که لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه را شنیدم که گمان کردم این ناله مدینه را زیر و رو کرد . در آن حال فاطمه می گفت: «یا ابتاه، یا رسول الله، هکذا یفعل بحبیبتک وابنتک، اه! یا فضة الیک فخذینی فقد والله قتل ما فی احشائی من حمل; ای پدرجان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می شود . آه! ای فضه بیا و مرا دریاب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد .»

در عین حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتی وارد خانه شدم فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد ولی شدت خشم، مرا به گونه ای کرده بود که گویی پرده ای در برابر چشمم افتاده بود، چنان با سیلی روی روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمین افتاد . . . . (13) »

تا در بیت الحرم از آتش بیگانه سوخت

کعبه ویران شد حرم از سوز صاحبخانه سوخت

آه از آن پیمان شکن کز کینه خم غدیر

آتشی افروخت تا هم خم و هم خمخانه سوخت

بالاخره علی علیه السلام را دستگیر کردند تا به جانب مسجد ببرند . حضرت زهرا علیها السلام هنگامی که به خود آمد، دید علی علیه السلام را به جانب مسجد می برند، شجاعانه پیش رفت، و دامنش را محکم گرفت و گفت: نمی گذارم همسرم را ببرید . قنفذ دید دست از علی برنمی دارد، آنقدر با تازیانه به دست نازنین دختر پیامبر صلی الله علیه و آله زد که بازویش ورم کرد . (14)

نخلی که شکسته ثمرش را نزنید

مرغی که زمین خورده پرش را نزنید

دیدید اگر که دست مردی بسته

دیگر در خانه همسرش را نزنید

واپسین روزها

فاطمه علیها السلام، پاره تن پیامبر صلی الله علیه و آله، سیده زنان عالم، همسر فداکار علی علیه السلام و کوثر امامت در سن جوانی در بستر بیماری افتاده و روزهای آخر عمر خود را می گذراند، نزدیک است آفتاب عمرش غروب کند و فریادهای مظلومانه اش خاموش شود .

به شوهر مظلومش علی بن ابیطالب علیه السلام گفت: پسر عموی مهربان، آثار و علائم مرگ را در خودم مشاهده می نمایم . گمان می کنم به این زودی به پدرم ملحق گردم . می خواهم وصیت کنم . علی علیه السلام در کنار بستر فاطمه علیها السلام نشست و اطاق را خلوت کردند . فرمود: ای دختر پیغمبر! آنچه می خواهی وصیت کن و یقین داشته باش که به وصیت تو عمل خواهم کرد . علی علیه السلام بر چهره پژمرده و چشمهای فرو رفته همسرش نگاه می کرد و اشک می ریخت . فاطمه علیها السلام برگشت و با دیده های فرو رفته اش نگاهی به صورت غمناک شوهر مهربانش انداخت و فرمود: پسر عمو! تا کنون در خانه ات دروغ نگفته ام، مرتکب خیانت نشده ام، و هیچگاه از اوامر و دستوراتت تخلف نکردم .

علی علیه السلام فرمود: مقام خداشناسی و پرهیزکاری تو به قدری عالی است که احتمال خلاف درباره ات نمی رود . به خدا سوگند مفارقت و جدایی تو بر من بسیار گران است، اما چه کنم که مرگ را چاره ای نیست . به خدا قسم مصیبتهای مرا تازه کردی، مرگ نا به هنگام تو حادثه دردناکی است، انا لله وانا الیه راجعون . چه مصیبت دردناک و جانسوزی است؟ به خدا سوگند این مصیبت جانکاه را هرگز فراموش نخواهم کرد و هیچ چیزی نمی تواند تسلی بخش من باشد . آنگاه ساعتی را با هم گریستند . (15)

احساسات و عواطف دو یار مهربان چنان تحریک شد که نتوانستند از گریه خودداری کنند، به یاد زحمات طاقت فرسا و فداکاریها و گرفتاریهای همدیگر ناله کردند، آنگاه که آرام تر شدند، علی بن ابیطالب سر همسرش را در دامن گرفت و فرمود: هرچه می خواهی وصیت کن که آنچه بفرمایی به عمل می آورم .

فاطمه علیها السلام شروع به وصیت نمود و موضوعاتی را بیان فرمود . از جمله آن موضوعات مسئله تجهیز و دفن خود بود که در این رابطه چنین فرمود: «حنطنی وغسلنی وکفنی باللیل وصل علی وادفنی باللیل . . . ; (16) مرا شبانه حنوط کن، غسل بده و کفن کن و شبانه بر من نماز بخوان و به خاک بسپار . اجازه نده اشخاصی که حقم را غصب کردند و اذیت و آزارم نمودند بر من نماز بخوانند و یا به تشییع جنازه ام حاضر شوند .»

عروج غم انگیز یاس

آخرین لحظات عمر پربرکت کوثر امامت، و مادر ایمان و دخت نبوت است . به اسماء بنت عمیس فرمود: آبی بیاور . اسماء آب را حاضر نمود . حضرت زهرا علیها السلام با آن وضو ساخت و به روایتی غسل کرد . بوی خوش طلبید و خود را خوشبو گردانید و جامه های نو پوشید . آنگاه فرمود: اسماء! جبرئیل هنگام وفات پدرم چهل درهم کافور از بهشت آورد . حضرت آن را سه قسمت کرد، قسمتی برای خود گذاشت و یک قسمت برای من و قسمتی هم برای علی علیه السلام . آن کافور را بیاور که مرا به آن حنوط کنند . چون کافور را آورد فرمود: نزدیک سر من بگذار .

پس پای خود را به قبله کرد و خوابید و جامه را بر روی خود کشید و فرمود: اسماء مدتی صبر کن، بعد از آن مرا بخوان، اگر جواب نیامد علی را طلب کن و بدان که من به پدرم ملحق گردیده ام .

اسماء لحظاتی انتظار کشید، آن گاه حضرت را ندا کرد و صدایی نشنید . گفت: ای دختر مصطفی، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین کسی که بر روی زمین گام نهاده است، ای دختر آن کسی که در شب معراج به مرتبه قاب قوسین او ادنی رسیده است . چون جواب نشنید جامه را از روی مبارکش برداشت، دید مرغ روحش به ریاض جنت پرواز کرده است، خود را به روی حضرت انداخت و او را می بوسید و می گفت: سلام اسماء بنت عمیس را به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله برسان .

در این حال حضرت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام از در آمدند و گفتند: ای اسماء! مادر ما چرا در این وقت به خواب رفته است؟

اسماء گفت: مادرتان به خواب نرفته، بلکه به رحمت الهی واصل گردیده است . امام حسن علیه السلام خود را به روی آن حضرت افکند و روی انور مادر را می بوسید و می گفت: مادر با من سخن بگو، پیش از آنکه روحم از بدنم جدا شود . امام حسین علیه السلام بر روی پای مادر افتاد و می بوسید و می گفت: مادر منم حسین تو، با من سخن بگو، پیش از آنکه دلم شکافته شود و از دنیا مفارقت کنم .

اسماء گفت: ای دو جگرگوشه رسول خدا بروید و پدر بزرگوار خود را خبر کنید و خبر وفات مادرتان را به او برسانید . آن دو بزرگوار بیرون رفتند، چون نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند، پس صحابه به استقبال ایشان دویدند و گفتند: ای فرزندان رسول خدا! چرا گریه می کنید؟ حق تعالی هرگز شما را گریان نگرداند . فرمودند: مادر ما از دنیا رفته است . چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام این خبر جانسوز را شنید بیهوش شد، آب به صورت آن حضرت پاشیدند تا به حال آمد و می فرمود: بعد از تو خود را به که تسلی دهم؟ تا زنده بودی مصیبتم را به تو تسلیت می دادم، اکنون بعد از تو چگونه آرام گیرم؟ «بمن العزاء یا بنت محمد کنت بک اتغزی ففیم العزاء من بعدک » . (17)

وداع آخر

پاسی از شب گذشته بود، دلاور خیبر مثل ابر بهاری می گرید و در اوج غربت و تنهایی یادگار پیامبر را غسل می دهد . اسماء آب می ریزد و علی علیه السلام غسل می دهد .

بریز آب روان اسماء

به جسم اطهر زهرا

ولی آهسته آهسته

همه خواب و علی بیدار

سرش بنهاده بر دیوار

بگرید با دل خونبار

ولی آهسته آهسته

بعد از اتمام غسل آنگاه که بدن بی جان یار مهربانش را کفن می کرد، وقتی که خواست بند کفن را ببندد صدا زد: «یا ام کلثوم یا زینب یا سکینة یا فضة یا حسن یا حسین هلموا تزودوا من امکم فهذا الفراق واللقاء فی الجنة; ای ام کلثوم، زینب، سکینه، فضه، حسن، حسین، بیائید از مادرتان توشه برگیرید که وقت فراق و جدایی است و ملاقات به قیامت موکول می شود .»

حسن و حسین علیهما السلام آمدند و خود را بر روی جنازه مادر انداختند و صدا می زدند: سلام ما را به جدمان رسول خدا صلی الله علیه و آله برسان . امیرمؤمنان می فرماید: «انی اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت یدیها وضمتهما الی صدرها ملیا; خدا را گواه می گیرم که فاطمه ناله اندوهگینی کشید و دستهای خود را گشود و فرزندان را مدتی در آغوش گرفت .» آن حضرت ادامه داد: در همین حال شنیدم هاتفی در آسمان صدا زد: «یا ابا الحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا والله ملائکة السماء; (18) ای علی! حسن و حسین را از روی سینه مادرشان بلند کن که سوگند به خدا این حالت آنها فرشتگان آسمان را به گریه انداخت .»

یار بر مزار یاس

نیمه های شب علی مظلوم به همراه حسن و حسین غمدیده و عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی هاشم بر حضرت زهرا علیها السلام نماز گذاردند و در همان شب او را دفن کردند . حضرت امیر علیه السلام دور قبر حضرت زهرا علیها السلام هفت قبر دیگر ساخت و بر چهل قبر آب پاشید تا قبر آن مظلومه مخفی بماند . (19) در آن شب ماتم علی ماند و غربت، علی ماند و کوهی از مصائب آری شب بود و افقها مات و تیرگی سنگینی خود را بر روی شهر افکنده بود و فضا را از اندوه آکنده، سایه نخلهای قامت افراشته که دیگر از بلندای خود شرم داشته و چونان ملامت زده سر فرو انداخته بودند بر دیوارهای تکیده شهر بوی سوگ به مشام می رساند .

در نزدیکی خانه های شهر که رنگ مرگ گرفته بودند، سوگناله ای برمی خاست که برای همیشه، تاریخ و روزگار را بهت زده و انگشت بر دهان واگذاشت . که آن مرد، همان که در نبرد گاه های بدر، احد، خیبر و . . . در برابر دشمنان چونان شیر غران به پیش می تاخت و از کشته های مشرکین پشته می ساخت، اینک در غم هجرانی جانگداز، بی تاب و در سوز و ساز است، بر فراز مزاری که از آن شب تا کنون و تا ناپیدای زمان، دیگر تاریخ از آن خبر ندارد . تنها غم سروده آن مرد را به یاد دارد که با اندوهی در سینه خفته و بغضی در گلو نهفته زمزمه کرد: «ای پیامبر خدا! درودت باد از جانب من و از سوی دخترت که اینک از سرای فانی رخت بربسته و در پی دیدار به تو پیوسته و زودتر به تو رسیده، پس از او صبرم از دست رهیده و تاب تحملم به پایان رسیده، اما همان سان که در فراق تو صبرپیشه کردم، در هجران دخترت نیز شکیبایی می ورزم . اینک امانت به دست صاحبش رسید; زهرا علیها السلام از دستم جدا شد و به جانب تو آمد . وای که پس از او دیگر نه افلاک را آرایشی است و نه خاک را پیرایشی .

از اندوه، خواب در دیدگانم نیاید و از غم عقده دلم نگشاید تا آن هنگام که خداوند مرا در جوار تو ساکن نماید . مرگ زهرا بر دلم تیر غم نشاند و جماعت ما را به جدایی و دل پریشانی کشاند . از این غم به خدا شکوه می برم . به زودی دخترت با تو بازخواهد گفت که پس از تو امتت با وی چه روا داشتند . از او سؤال نما و شرح حال بخواه تا پرده را از راز دل فرواندازد و شرح حال را با خون دل بر تو بازگو سازد که خداوند - که بهترین داور است - در میان او و ستم پیشگان داوری فرماید . . . . (20) »

امام صادق علیه السلام از پدران خود نقل کرد که: پس از آنکه امیرمؤمنان فاطمه را در میان قبر نهاد و قبر را پوشانید مقداری آب بر روی قبر پاشید و سپس در کنار قبر گریان و نالان نشست تا اینکه عمویش عباس آمد و دست علی را گرفت و او را به خانه اش برد . (21)

و ما آرزومندان زیارت قبر آن مظلومه شهیده سوگمندانه عرض می کنیم: ای دخت رسالت، و ای همسر ولایت و ای کوثر امامت و ای مادر ایمان و حقیقت، نخلهای خاک آلود فدک هنوز از ستمی که بر تو روا داشتند می گریند . زندگی تو گواه مظلومیت همه دودمان هابیل است، همچنانکه وجود تو گواه قدس و عظمت خدا بود .

تازیانه ای که بر پیکر نازنین تو فرو کوفتند تبری بود که بندگان بت به انتقام نابودی اصنام بر پیکر توحید ابراهیم فرود آوردند . همواره شرمسار باد دستی که بر گونه خداگون تو سیلی زد، دریغا، دل اگر در غم تو پاره شود شگفت نیست; چراکه شکستن پهلوی تو عظیم تر از شکستن دیوار کعبه بود .

چون قامت استوار تو را به ستم خاک نشاندند، دین از پای افتاد و چون تو را کشتند، انسانیت بی مادر شد و علی تنها ماند و بشریت در گرداب فاجعه افتاد .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
[ شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, ] [ 10:42 ] [ ستاد نماز جمعه شهر دلبران ]
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

به وب سایت ستاد برگزاری نماز جمعه دلبران خوش آمدید
آرشيو مطالب
تير 1394
خرداد 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392
حمایت می کنیم

جهت دریافت برنامه های رادیو افسران کلیک کنید

امکانات وب